به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، سومین اجرا از برنامه «حکیم خرد»، نشست ادبی شاهنامهخوانی در فصل تابستان، روز یکشنبه ۱۷ تیر ماه با حضور حمید تجریشی با هدف آشنایی بیشتر مخاطبان با گنجینههای اصیل و غنی ادبیات فارسی از جمله شاهنامه فردوسی در فرهنگسرای گلستان برگزار شد.
تجریشی در ابتدای صحبتهای خود گفت: در جلسات گذشته گفتیم که در شاهنامه فردوسی علاوه بر اعجازآفرینی و مضمونپردازیهای بدیع و ظریف که با تسلط به زبان پارسی سره بیان میشود و هر بیت از آن مجموعه ارزشمند را شایسته توجه و کسب حظ و لذت میکند، در عین حال این حکیم بزرگ در هر بخش، توجه خواننده را به نکات حکمی پیرامون یک واقعه یا یک شخصیت جلب میکند که ضمن تقریر آن بهترین درسهای زندگی خردمندانه را به بشریت میآموزد. فیالمثل دیدیم که با پرداختن به ضحاک و توضیح خصال زشت او چه درسهای ارزشمندی در شناخت دیوهای انسانصورت به ما میدهد و ما را از سقوط در چاه فریب و اسارت در بند افسون آنها نجات میدهد. از نکات دیگر که در داستان فریدون جالب توجه است، پرداختن فردوسی به حرکات و گفتار گنجور، کلیددار و پیشخدمت مخصوص ضحاک است که خلاصهای از آن را نقل میکنیم.
وی ادامه داد: «کندرو» نمونه کاملی از انسان دو رو، دو زبان، ریاکار و چاپلوس است که وقتی برای اولین بار فریدون را در قصر ضحاک میبیند، به جای آنکه از ولینعمت و ارباب خود یعنی ضحاک دفاع کند و مختصر مقابلهای در ستیزه با فریدون از خود نشان دهد، شروع به ستایش فریدون کرده و کلید گشاینده همه درهای کاخ را در اختیارش میگذارد و با چابلوسی و زبانبازی سعی در نزدیک شدن به فریدون میکند، ولی از آنجا که هنوز نمیداند سرانجام فریدون پیروز میشود یا ضحاک، خیلی سریع از نزد فریدون میرود، سوار بر اسبی چابک و تیزرو شده و خودش را در اسرع وقت به قصر ضحاک میرساند. ماجرای آمدن فریدون به قصر، نشستن بر تخت او و برگزیدن خواهران جمشید (یعنی همسران قبلی ضحاک) به عنوان معشوقه و همسر خود و گستردن بساط عیش و نوش در قصر را برایش تعریف میکند. ضحاک که پس از دیدن آن خواب هولناک، از بیم فریدون شب و روز در وحشت و اضطراب به سرمی برد، به کندرو میگوید: زیاد بدبین نباش، شاید این مرد که به قصر من آمده مهمان است. کندرو که میفهمد ضحاک در واقع خودش را به نادانی زده و از ترس میخواهد خود را به فریبی دلخوش سازد، در جوابش این ابیات را بیان میکند.
تجریشی بخشهایی از ابیات شاهنامه را خواند:
چنین داد پاسخ ورا پیشکار که مهمان ابا گرزه گاوسار
به مردی نشیند به آرام تو ز تاج و کمر بسترد نام تو
به آیین خویش آورد ناسپاس چنین گر تو مهمان شناسی شناس
بدو گفت ضحاک چندین منال که مهمان گستاخ بهتر به فال
چنین داد پاسخ بدو کندرو که آری شنیدم تو پاسخ شنو
گرین نامور هست مهمان تو چه کارستش اندر شبستان تو
که با دختران جهاندار جم نشیند زند رأی بر بیش و کم
به یک دست گیرد رخ شهرناز به دیگر عقیق لب ارنواز
شب تیره گون خود بترزین کند به زیر سر از مشک بالین کند
چو مشک آن دو گیسوی دو ماه تو که بودند همواره دلخواه تو
بگیرد ببرشان چو شد نیم مست بدین گونه مهمان نباید بهدست
برآشفت ضحاک برسان کرگ شنید آن سخن کارزو کرد مرگ
به دشنام زشت و به آواز سخت شگفتی بشورید با شوربخت
بدو گفت هرگز تو در خان من ازین پس نباشی نگهبان من
چنین داد پاسخ ورا پیشکار که ایدون گمانم من ای شهریار
کزان بخت هرگز نباشدت بهر به من چون دهی کدخدایی شهر
چو بیبهره باشی ز گاه مهی مرا کار سازندگی چون دهی
چرا تو نسازی همی کار خویش که هرگز نیامدت ازین کار پیش
ز تاج بزرگی چو موی از خمیر برون آمدی مهترا چارهگیر
ترا دشمن آمد به گه برنشست یکی گرزه گاوپیکر به دست
همه بند و نیرنگت از رنگ برد دلارام بگرفت و گاهت سپرد
این کارشناس ادبیات در ادامه گفت: ضحاک باز هم نمیخواهد بپذیرد که شخص نشسته بر تخت او یعنی فریدون، دشمن جان او است. او بار دیگر جواب احمقانهای میدهد و میگوید زیاد نگران نباش، از قضا مهمان گستاخ را باید به فال نیک گرفت و انشالله که حضور این مرد در کاخ من زیان و شری در پی ندارد. کندرو که دیگر از خودفریبیهای ضحاک به تنگ آمده است، با طنز تلخ و لحنی گزنده خطاب به او میگوید بله اگر این مرد جسور و گستاخ مهمان تو است، پس در شبستان تو چه میکند. گاهی با شهرناز عشقبازی میکند و گاهی با ارنواز تازه عشقبازی میکند. وقتی هنگامه خواب در شب تیره برسد از این بدتر هم میکند و گیوی مشکبوی آن دو ماه تو را بالین خود میسازد و بر آن بالین معطر خوش میخوابد.
حمید تجریشی به معرفی دو شخصیت مهم در شاهنامه اشاره کرد و گفت: در این مطالب، فردوسی دو شخصیت، یک دیکتاتور ظالم و در عین حال ترسو و بزدل را در مقابل یک فرد پست و چابلوس و نوکر صفت خائن بررسی میکند و به ما معرفی میکند. در مجموع وقتی شخصیت ضحاک را مورد نظر قرار میدهد، به ما معنای این مثل معروف عربی را میفهماند که «الخائن خائف» یعنی فرد خائن علیرغم قلدریها و شجاع نماییهایش بر تخت قدرت، از درون موجودی بزدل و ترسو است. همچنین حکایت آدمفروشی و نمکنشناسی کندرو را باز میگوید تا بدانیم که اشخاص متقلب و چابلوس، نان را به نرخ روز میخورند و همواره سعی دارند جایی باشند که قدرت آنجاست. در حقیقت به هیچ حق و حقیقتی وفادار نیستند. دیگر نکتهپردازی حکیمانه فردوسی در داستان فریدون، منوط به نقل مطالبی راجع به شخصیت فرانک (مادر فریدون) است که ضمن آن بسی درسهای شگفت از وجود بانویی خردمند شجاع و متقی به ما میدهد. در تمام مدتی که فریدون مشغول جستوجوی ضحاک، جنگ و سرانجام اسیر کردن و بستن او در چاه دماوند است، از حال فرانک بیخبر است و هنوز نمیداند که ضحاک نابود شده و پسرش بر سریر قدرت و حکومت تکیه زده است.
او سپس ابیات زیر را خواند:
فرانک نه آگاه بد زین نهان که فرزند او شاه شد بر جهان
ز ضحاک شد تخت شاهی تهی سرآمد برو روزگار مهی
پس آگاهی آمد ز فرخ پسر به مادر که فرزند شد تاجور
نیایشکنان شد سر و تن بشست به پیش جهان داور آمد نهضت
نهاد آن سرش پست بر خاک بر همی خواند نفرین به ضحاک بر
همی آفرین خواند بر کردگار بر آن شادمان گردش روزگار
وزان پس کسی را که بودش نیاز همی داشت روز بد خویش راز
نهانش نوا کرد و کس را نگفت همان راز او داشت اندر نهفت
بگفتند کاو سوی هندوستان بشد تا کند بند جادوستان
ببرد سر بیگناهان هزار هراسان شدست از بد روزگار
بخش پایانی این نشست به پرسش و پاسخ مخاطبان از کارشناس برنامه اختصاص داشت.